نیروی الهی

نیروی الهی 

در افسانه های هندوستان امده است که در روزگاران دور ادمیان همه خلق و خو و سرشتی خدای گونه داشتند ولی امکانات از و تواناییهای خود خوب استفاده نکردند و به جایی رسید که برهما خدای خدایان تصمیم گرفت قدرت خدایی را از انان باز گیرد و ان را در جایی پنهان کند که دست انها از ان کوتاه باشد.
بدین منظور او در جستجوی مکانی برامد که مخفی گاهی مطمئن و دور از دسترس ادمیان باشد .زمانی که برهما با دیگر خدایان مشورت نمود انها چنین پیشنهاد کردند: بهتر است قدرت بیکران انسانها را در اعماق خاک پنهان کنیم برهما گفت:انجا جای مناسبی نیست زیرا انها ژرفای خاک را خواهند کاوید و دوباره به ان دست پیدا خواهند کرد .پس خدایان گفتند:بهتر است آن را به اعماق اقیانوسها منتقل کنیم تا از دسترس انها دور باشد . این بار برهما گفت:انجا نیز مناب نیست زیرا دیر یا زود انسان به عمق دریا ها و اقیانوسها رخنه خوهد کرد و گمشده خود را خواهد یافت و ان را به روی اب خواهد اورد.
انگاه خدایان کوچک با یکدیگر انجمن کردند و گفتند:
ما نمی دانیم این نیروی عظیم را کجا باید پنهان کنیم به نظر می رسد که در اب و خاک جایی پیدا نمی شود که ادمی نتواند به ان دست یابد . در این هنگام برهما گفت: کاری که با نیروی یزدان ادمی می کنیم اینت که ما نیروی ادمیان را در اعماق وجود خود او پنهان می کنیم .انجا بهترین محل برای پنهان کردن این گنج گرانبهاست و یگانه جایی است که ادمی هرگز به فکر جستجو و یافتن آن نخواهد امد.
در ادامه افسانه هندی چنان امده است که از ان به بعد ادمی سراسر جهان را پیموده است همه جا را جستجو کرده است بلندیها را در نوردیده و به اعماق دریاها فرورفته است به دورترین نقاط خاک نفوذ کرده است تا چیزی بدست اورد که در ژرفای وجود او پنهان است.

نجس ترین چیز دنیا !!!

نجس ترین چیز دنیا !!! 

روزی پادشاهی این سوال برایش پیش می آید و می خواهد بداند که نجس ترین چیزها در دنیای خاکی چیست. برای همین کار وزیرش را مامور میکند که برود و این نجس ترین نجس ترینها را پیدا کند و در صورتی که آنرا پیدا کند و یا هر کسی که بداند تمام تخت و تاجش را به او بدهد.
وزیر هم عازم سفر می شود و پس از یکسال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه رسید که با توجه به حرفها و صحبتهای مردم باید پاسخ همین مدفوع آدمیزاد اشرف باشد.
عازم دیار خود می شود در نزدیکی های شهر چوپانی را می بیند و به خود می گوید بگذار از او هم سؤال کنم شاید جواب تازه ای داشت بعد از صحبت با چوپان، او به وزیر می گوید من جواب را می دانم اما یک شرط دارد و وزیر نشنیده شرط را می پذیرد چوپان هم می گوید تو باید مدفوع خودت را بخوری وزیر آنچنان عصبانی می شود که می خواهد چوپان را بکشد ولی چوپان به او می گوید تو می توانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده ای غلط است تو این کار را بکن اگر جواب قانع کننده ای نشنیدی من را بکش.
خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول می کند و آن کار را انجام می دهد سپس چوپان به او می گوید: " کثیف ترین و نجس ترین چیزها طمع است که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر می کردی نجس ترین است بخوری" !!!!

نامه دختری به جومونگ که لو رفت

 نامه دختری به جومونگ که لو رفت

سلام آقای جومونگ.
امیدوارم حالتان خوب باشد و ملالی در وجود شریف نباشد.
اگر از احوال اینجانب و سایر هموطنان بپرسید بنده که مخلص جناب عالی و تمام اعضای گروه دامون هستم.
هموطنان هم همگی دوست دار جناب عالی هستند و هرسه شنبه و جمعه مشتاقانه پای تلویزیون می نشینند تا جمال مبارک جنابعالی و یاران را ببینند و مرحبا بگویند و بر هر چه تسو و تسوئیان لعن و نفرین بفرستند.
و البته بعضی ها هم به خاطر تماشای جمال کم مثال بانو سوسانو به تماشای سریال شما می نشینند.
به من چه؟
مرا که توی قبر اونها نمی گذارند.
غرض فقط این بود که بگویم اینجا همه جور آدمی هست.
آقای جومونگ من خیلی خوشحالم که سریال شما را تلویزیون ما نشان می دهد.
آخه می دانید؟
ماتوی سرزمین بزرگ مان اصلا آدمی مثل شما نداریم!
نه درتاریخ مان نه در قصه ها و افسانه هامان مثل شما نداریم.
به همین جهت دیدن شجاعت های شما، درستی شما، کاردانی شما برایمان لذت بخش است.
چه کسی می تواند سه تا تیر در کمان بگذارد و هرسه رابه هدف بزند؟
چه کسی می تواند آنهمه صبرکند تا اعتماد آدمی مثل تسو را به دست بیاورد؟
چه کسی می تواند یک تنه به وسط یک فوج بزند و همه را از دم تیغ بگذراند؟
این کار فقط و فقط ازجنابعالی برمیاید.
عموی پدرم می گوید رستم زور صدتا جومونگ راداشته است.
ولش کنید لطفا، پیر است و هذیان می بافد. کلی هم اسم های اجغ وجغ مثل گیو و گودرز و سیاوش و بیژن و کیخسرو و اینها پشت سرهم ردیف می کند که مثلا اینها اساطیر مایند.
من که جدی اش نمیگیرم اگر آنها اسطوره بودند، اگر از جنابعالی سر تر بودند چرا صدا و سیمای ما ازشان فیلم نمی سازد؟
مگر رستم همانی نبود که چند وقت پیش ها یک سریالی ازش نشون داد؟
اونکه اصلا لاجون بود. فقط حرف میزد . اگر اسطوره ما اون بود ما اصلا اسطوره نخواستیم.
داداشم دیروز که ازمدرسه اومد ازقول معلم تاریخشون می گفت که ما یه ستارخانی داریم که مثل جومونگ افسانه نیست و واقعی است و تازه از جومونگ هم چیزی کم نداره و کلی ازشجاعت و کاردرستی اش گفت.
گفتم داداشم گوش کن. من هم ستارخان راخوب می شناسم. همونی یه که اسمش رو خیابون دایی اینهاست. اما اگه کارش درست بود لابد یه فیلمی، سریالی چیزی ازش می ساختند.
بد که نگفتم.
خلاصه اینجا هرروز یه اسطوره علم می کنند که مثلا ازشما سرتر باشه اما نمی شه.
اما گوش من بدهکار این حرفها نیست.
من فقط مخلص جومونگم و غیر جنابعالی اسطوره ای ندارم.
دور دور جومونگ است وبس.