15تهمت علمی _در راستای اینکه زنان...(خانمها خواهشا نخوانند)

تذکر : خانم ها نخوانند!


یک) نمی توانند! خب نمی توانند،بله واقعاً نمی توانند در کاری مربوط بهشان نیست دخالت نکنند. اگر الان یک تصویر ماهواره ای از تمام کامپیوترهای در سراسردنیا داشته باشیم، خیل عظیم زنان کنجکاو را می بینیم که نفس زنان خود را رسانده اند پشت مانیتورهایشان و در حال خواندن این مطلب هستند. خانم عزیز! وقتی می گوییم خانمها نخوانند، دلیل دارد...باشد عیبی ندارد، اگر جنبه اش را داری، بخوان.

ادامه مطلب ...

10 داستان خیلی کوتاه

10  داستان خیلی کوتاه

1- جوجه ها سر سفره ناهار گفتند:« آخرش کبدمون از کار می افته، چرا باید هر روز ناهار و شام تخم مرغ بخوریم و حتی یک بار هم یک ناهار درست و حسابی نداشته باشیم؟!»، خروس سرش را پایین انداخت، در چشمان مرغ اشک جمع شد و به فکر فرو رفت، آنها فردا ناهار مرغ داشتند.

2- مادر گفت:اگر غذات رو نخوری می گم «لولو» بیآد بخورتت، کودک باز هم گریه کرد،مادر داد زد:«لولو» بیا!، لولو آمد، کودک خندید. مادر گفت:« لولو! واقعاً ما لولوها بچه هامون رو باید از چی بترسونیم؟!»

3- از صبح تا شب سیب می خورد،هر سیب که تمام میشد سریع به سراغ سیب دیگری می رفت،تنها امیدش پیدا کردن یک کرم سیب دیگر بود ... اما ناگذیر با یک کرم دندان ازدواج کرد!

4- هر چقدر به دوستانش گفت این کشتی من سی- 130 و توپولف نیست، فایده نداشت، دیگر دوستانش سوار کشتی اش نمی شدند ... و به همین دلیل بود که کارتون یوگی و دوستان یک دفعه و ناگهانی تمام شد.

5- دوستش می خورد و می خوابید اما او پله های ترقی را یکی یکی و با زحمت بالا می رفت، به جایی رسید که دیگه بالا رفتن از پله ها براش ممکن نبود، ناگهان صدای دوستش را از آن بالا بالاها شنید:« دیدی آسانسور ترقی هم وجود داره ؟!»

6- پروانه در میان گل ها بود و او محو زیبای اش شده بود، ناگهان مشتی بر صورتش فرو آمد:« مگه خودت خواهر مادر نداری!»

7- تخته پاک کن گفت:« الآن تو را پاک می کنم.»، اما تنها کاری که کرد این بود که همان چند خط سفید روی تخته سیاه را هم از بین برد.

8- دماغش را عمل کرد، حالا به جای اون دماغ گنده یه دماغ کوچولوی سربالا داشت، دو روز بعد از گرسنگی مرد، مادرش صد دفعه بهش گفته بود که عمل جراحی بینی مخصوص آدماست نه فیل ها!

9- مگس کش سوسک رو کشت، اما هیچ کس او را به خاطر سوء استفاده از اختیاراتش محاکمه نکرد.

10- تمام پل های پشت سر رو خراب کرده بود، عادتش بود که از هر پلی که رد میشه اونو خراب کنه و برای برگشتن از هواپیما استفاده کنه!

ملا نصرالدین که بود؟

آیا در تاریخ مردی به این نام وجود داشته است یا نه؟ این همه لطیفه،شوخی،مزاح وحکایت که درباره ی او شنیده وخوانده می شود،آیا حقیقت دارد یا گزافه است؟....

هیچ کس نمی تواند سخن دقیقی از این شخصیت بر زبان آورد،اما هرچه بود و هست،جاودانگی شخصیت ملانصرالدین وشیرینی و جذابیت ماجراها وحکایتهایی است که از او بر سر زبان مردم جاری است.

اگر نامی از او در تایخ ادبیات ذکر شده و یادگاری از او باقی مانده است،به خلاصه همین نوشته ای است که اکنون پیش رو دارید:

ملانصرالدین و یا خواجه نصرالدین،ازمشهورترین لطیفه گوهاست،که در خلق آثار فکاهی ولطیفه گویی وشیرین کاری،بی بی نظیر بوده است.

حکایت ها و اطیفه هایی که از او نقل شده است،در بسیاری از کشوره های جهان و به زبان های زنده ی دنیا تعریف می شود و مردم،هنوز هم از شنیدن ماجراها و قصه های زندگی او سرگرم و شادمان می شوند.این شخصیت،در قرن هشتم یا نهم زندگی می کرد واز مردم شهر قونیه- ترکیه فعلی- بود.اکنون در همان شهر مقبره ای است که به نام او شهرت دارد.زیارت کنندگان،بر مزارش او را یاد می کنند وبرایش مغفرت می طلبند.

رضا شیرازی