اورزانسی دعا کنید

اورزانسی دعا کنید


- خدایا:عقیده مرا ازدست " عقده ام"مصون بدار
.
- خدایا:به من قدرت تحمل عقیده "مخالف" ارزانی کن.
- خدایا:رشدعقلی وعلمی
،مرا از فضیلت "تعصب" "احساس" و "اشراق" محروم نسازد.
- خدایا:مرا همواره آگاه وهوشیار دار تا پیش ازشناختن درست وکامل کسی یا فکری مثبت یا منفی قضاوت نکنم.
- خدایا:جهل امیخته باخودخواهی و حسد مرا رایگان ابزار قتاله دشمن
برای حمله به دوست نسازد.- خدایا:شهرت منی را که:"میخواهم باشم" قربانی منی که " میخواهند باشم" نکند.
- خدایا:درروح من اختلاف در "انسانیت" را به اختلاف در"فکر"واختلاف در "رابطه" با هم میامیز ان چنان که نتوانم این سه قوم جدا از هم را باز شناسم.
- خدایا:مرا به خا طر حسد کینه و غرض عمله اماتور مگردان.
- خدایا:خودخواهی را چندان درمن بکش یا درمن برکش تاخودخواهی دیگران را احساس نکنم واز ان در رنج نباشم.
- خدایا:مرا در ایمان « اطاعت مطلق بخش تا در جهان عصیان مطلق« باشم.
- خدایا:به من « تقوای ستیز» بیاموز تا درانبوه مسئولیت نلغزم و از تقوای پرهیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم.
- خدایا:مرا به ابتذال ارامش و خوشبختی مکشان
. اضطرابهای بزرگ غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم را به روحم عطا کن.لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز بر جانم ریز.
- خدایا:به من توفیق عشق بی هوس ، تنهایی در انبوه جمعیت و دوست داشتن بی آنکه بداند عنایت فرما !!!
 - خدایا:به هر کس دوست می داری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هرکس که دوستتر می داری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر !

 ( دکتر علی شریعتی )

انشای من

انشای من

نام : کمال
کلاس : دبستان
موزو انشا : عزدواج!

هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم

تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام
و مامانم قول پنج تایش را به من داده است

حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود
.. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند

در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم

از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود

در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست
چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !

اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید

من تا حالا کلی سکه جم کرده ام
و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم

مهریه وشیر بلال
هیچ کس را خوشبخت نمی کند

همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود

دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود
..خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!

اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. می گفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید . ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست. از آن موقه خاله با من قهر است

قهر بهتر از دعواست.آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند
ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان!

البته زندان آدم را مرد می کند.عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است!


این بود انشای من.

امر به معروف عارفانه

امر به معروف عارفانه

معروف بن فیروز کرخى ، مشهور به معروف کرخى ، از زاهدان و صوفیان نامدار قرن دوم هجرى است .ولادتش در محله کرخ بغداد بود و به دست امام هشتم ، على بن موسى الرضا(ع ) توبه کرد و به مقامات بالاى عرفانى رسید .به نیکوکارى و خدمت به مردم مشهور بود . وى در سال 200 هجرى قمرى درگذشت .
نقل است که روزى با جمعى مى رفت . جماعتى از جوانان فاسد و گنه کار را دیدند . وقتى به لب دجله رسیدند، یاران گفتند یا شیخ دعا کن تا خداوند این جوانان را که در فساد غرق اند، در دجله غرق کند و شومى آنان را از سر مردم شهر بردارد .
معروف کرخى گفت : دست هاى خود را بالا برید تا دعا کنم و آمین گویید . یاران دست هاى خود را بالا بردند تا دعاى شیخ را علیه آن جوانان تبه کار، آمین گویند . شیخ گفت : الهى !چنان که این جوانان را در این جهان ، عیش و خوشى دادى ، در آن جهان نیز در عیش و خوشى در آر.
اصحاب حیرت کردند و گفتند: یا شیخ !این چه دعایى است که مى کنى ؛ ما سر آن را ندانیم . گفت : بایستید تا بر شما آشکار شود.
چون گذر جوانان بزه کار بر شیخ افتاد، حالتى در آنان رفت . جام هاى شراب را شکستند و هر چه از آلات گناه نزد آنان بود بر زمین نهادند . سپس بر جمله آنان گریه غالب آمد و بر دست و پاى معروف افتادند و توبه کردند.
شیخ رو به اصحاب کرد و گفت : دعاى من در حق آنان ، مستجاب شد . اگر بر همین توبه از دنیا روند، عیش آن جهانى آنان ، تاءمین است و تضمین . آیا این بهتر از آن نبود که شما مى خواستید؟