خانه عناوین مطالب تماس با من

یادداشت های یک غارنشین

یادداشت های یک غارنشین

پیوندها

  • دیوونه خونه ی من
  • کامیرا
  • بندرعباس سیتی
  • سه تفنگدار

دسته‌ها

  • داستان 75
  • اس ام اس 14
  • شعر 1

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • اس ام اس های عاشقانه جدید
  • نوح
  • ستون ما
  • اس ام اس های مخصوص ماه محرم
  • یه سری اس ام اس قدیمی و قشنگ:
  • یک گونی اس ام اس
  • یک داستان عجیب:
  • یک پست دیگه
  • یاد بگیریم که:
  • همیشه کسانی که خدمت می کنند را به یاد داشته باشید
  • وای چقدر اس ام اس
  • نیکی و بدی...
  • نیروی الهی
  • نجس ترین چیز دنیا !!!
  • نامه دختری به جومونگ که لو رفت

بایگانی

  • بهمن 1388 1
  • دی 1388 2
  • آذر 1388 92

آمار : 22509 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • ملا نصرالدین که بود؟ شنبه 7 آذر‌ماه سال 1388 12:19
    آیا در تاریخ مردی به این نام وجود داشته است یا نه؟ این همه لطیفه،شوخی،مزاح وحکایت که درباره ی او شنیده وخوانده می شود،آیا حقیقت دارد یا گزافه است؟.... هیچ کس نمی تواند سخن دقیقی از این شخصیت بر زبان آورد،اما هرچه بود و هست،جاودانگی شخصیت ملانصرالدین وشیرینی و جذابیت ماجراها وحکایتهایی است که از او بر سر زبان مردم جاری...
  • دخترعموی شیطان جمعه 6 آذر‌ماه سال 1388 19:39
    لباس هاشو گذاشت تو ماشین رختشویی فکر کرد خودش هم بره اون تو یه حموم مجانی بکنه. الان داره دور می گرده، دور می گرده شلپ شلوپ، شلپ شلوپ مثل اینکه تمیز شده اما زیاد سرحال نیست.
  • من عصبانی هستم جمعه 6 آذر‌ماه سال 1388 19:39
    باز این گارسون زبون نفهم غذای منو دیر آورد! حالا واقعاً عصبانی هستم از اون نفرت دارم و این نفرت رو به بچه هام هم یاد می دم و اونام به بچه هاشون اصلاً دیگه با این گارسون ابله کاری ندارم چون خیلی عصبانی هستم حالا فقط یک مسئله می مونه " از این به بعد کجا غذا بخورم؟" بچه هام چطور؟ بچه های اونا چطور؟...
  • بدبین جمعه 6 آذر‌ماه سال 1388 19:37
    همه می گویند من بدبینم همه فکر می کنند من دیوانه ام ظاهراً به من لبخند می زنند اما از ته دل می خواهند که سر به تنم نباشد . آنها در قهوه ام سم می ریزند . و در سوپ جو من خرده شیشه . در کفش های تنیسم عنکبوت می اندازند و توی شیرینی گردویی ا م کثافت کاری می کنند . سر درآوردن از همه اینها کار مشکلی است . ببین ، پدرم یک دختر...
  • ب مثل بسم الله جمعه 6 آذر‌ماه سال 1388 19:19
    ما در بدبختی ، سوء تفاهم بودیم بادکنک ها که نفس های عشق مشترکمان در آن حبس بود به تیغک ها خورد و منفجر شد قلبمان ایستاد و ساعت های خفته ی زمین به کار افتاد... احمدرضا احمدی
  • 95
  • 1
  • 2
  • 3
  • صفحه 4